داغ دلم کهنه تر شده است
 

بابا بیا که زخم دلم تازه تر شده است
 

اشکی مانده گوشه ی چشمم تو را قسم
 

کمک کن آسمون چشمهام بباره همه وجودم شکست اما بغض ام نمیشکنه
 

رفتن تو کمر مامان رو شکست
 

دردت به جون من همه چی تیره تر شده
 


بعد تو بابا مردن برای دخترکت ساده تر شده
 

دلم برات تنگ شده بابایی
 

دلم داره میپوسه به خدا
 

فکر نکنی یه وقت چند سال شده و ما تو رو فراموش کردیم
 

نه عزیزم هر روز داغمون تازه تر میشه
 

هر روز درمونده تر میشم
 

مامان داره جلو چشمام ذره ذره آب میشه
 

دل اونم برات تنگه چه قدر صبوری کنه بابایی؟
 

میدونی امشب دلم خیلی پره دوست دارم باشی وقتی بهونه گیری میکنم آروم ام کنی
 

بابا قلبم درد میکنه قفسه سینم میسوزه 
 

همیشه فکر میکردم من از همتون زودتر میرم اما خدا یه چیز دیگه میخواست
 

دلم گرفته از غصه هر روز بیشتر از قبل به مرگ نزدیک میشم
 

مهربونترین بودی پس بیا...

 
نمیدونم چه جوری نگو محاله نگو نمیشه

 
من این حرفا رو باور ندارم
 

تو نرفتی

 
تو نباید میرفتی

 
به خاطر من نه

 
به خاطر مامان بیا بگو اینا همش کابوس بوده

 
برگرد...
 

من از دیشب نتونستم آروم و قرار داشته باشم
 

میترسیدم بغص صدام دل غمگین مامان رو متلاطم تر کنه
 

چی بگم که دیگه روزگارم مثل قبل نیست
 


میدونم میخونی
 

هنوز هم همون دختر کوچولوی مهربونت هستم

فدای چشمای مهربونت فدای دستات فدای صدات چه دلتنگم بابا......
 

خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم
 

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
 

بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم

شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
 

امید من به این همیشه بودنه خدامه
 

باور نمی‌کنم که بی پدر شدم
 

بی تو مگه میشه زندگی کرد
 

با رفتنت هستی من هم سوخت
 

کاش وجود بی مقدارمن حذف میشد به جای گلی مثل تو…

دیگه از 5 شنبه از جمعه متنفر شدم


چه قدر بیچاره ام که حتی نمیتونم مثل مامان اشک هامونثار سنگ قبرت بکنم
 

توی این مدت خیلی ها دلمو شکوندن …
 

خیلی ها نامردی کردن…
 

خیلی ها عذابم دادن….
 


اما دیگه تو نبودی تااون صدای مهربونت آرومم کنه

فدای لبخندی که همیشه روی لبات بود
 

خدایا خلاصم کن… 

بابای نازنینم 
عاشقانه دوستت دارم و دستای مهربونت رو با تمام احساسم میبوسم .
 

رفتی و تنهام گذاشتی ... دلم پر میکشه برا یه لحظه دیدنت.....

خسته ام خدایا
 
 

خسته و تنها